من این نوشته را به عنوان یک طراح می نویسم... .
طراحان گرامی آتلیه طراحان انقلاب اسلامی
روند کاری شما و شکل گیری این اثر را که توسط آقای صانعی توضیح داده شده بود، مطالعه کردم. مطالب زیر را با توجه به گفته های " جناب آقای عباس صانعی، مدیر خانه طراحان گرافیک انقلاب اسلامی" و با توجه به درک تصویری که از بیلبورد گرفته می شود، نوشته ام.
اول این که من به هیچ وجه، ایده ی خلاقانه ای در طرح نمی بینم که باعث شود این بیلورد اثر هنری تلقی شود.
آیا فرض شما از درکِ مخاطب عام چنین بوده که ایشان تنها رنگ ها را وارسی می کنند و در پی لبخند عده ای می پندارد که همه چیز خوب و اگر کسی ناراحت بود یعنی بد. و سوال این که، آیا واقعا ایده پردازی گروهی شکل دهنده ی این تصویر بوده؟
من، طراحی که در این جامعه زندگی می کنم و شرایط زندگی در اینجا را می دانم. در مورد هوشمندیِ جا گذاریِ عناصرِ تصویری اشاره فرموده بودند. آیا به واقع، در عموم جامعه، زمین بزرگتر برای خانواده ی پر جمعیت تر است؟
در تصویر، هیچ دلیلی برای شادمانی فرزندان دیده نمی شود. نه بازی مشترکی نه ارتباط و موفقیتی خاص. نماد سه بادکنک رها برای این خانواده پر جمعیت، نمی تواند نماد خوب و قانع کننده ای باشد.
طبق فرمایش فرموده در این طرح بر نکات مثبت فرزند آوری تاکید شده است. من هیچ نکته ی مثبتی برای آوردن فرزند بیشتر نمی بینم. دونفر غمگین که کوله بار خود را بسته اند و می روند و تعدادی آدم شاد... خوب؟ من قانع شدم فرزند بیشترنکات مثبتی هم دارد... من قانع شدم که یکی از نکات مثبت فرزند آوری، این است که هندوانه ای می خریم که به هیچ کداممان نخواهد رسید و اگر تک فرزند باشیم، ناراحت خواهیم بود. من هنوز درک نکرده ام که مردی که یک فرزند دارد چرا غمگین است. آیا غم تک فرزندی دارد یا در هزینه های تک فرزند غمگینش مانده است؟
و اما ذکر کرده بودند که طرح دارای ویژگی امید بخشی است. چگونه در طرح امید بخشی نقش بسته؟ بی شک تنها سوال مخاطبِ عام شما این خواهد بود که چگونه باید این خانواده، فقط و فقط به جهت مالی اداره شود. کدام عنصر و کدام نماد به مخاطب حسِ امیدواری می دهد که اگر فرزند بیشتر بیاوری بهتر است؟
جای بسیار شگفتی بود که چنین گروه حرفه ای (خانه طراحان گرافیک انقلاب اسلامی) پس از رفتن تمام پله ها، ایده پردازی، شخصیت سازی و... در آخر عنوان را انتخاب کرده اند. مگر بی عنوان و بدون شعار می شود بیلبورد طراحی کرد؟ عنوان و شعار، هدف یک طراحی ست. نه خاتمه راه.
باشد قبول مادر در هیچ خانواده ای نیست. پدال خالی هم نمی بینیم که حداقل جایش خالی باشد. من دیگر نگران عدم حضور مادر در جایگاه شاد یا غمگین خانواده نیستم.چون نباید دوچرخه سواری کند!
این بار دغدغه ی من ترس از عدم ترویج دوچرخه سواری بانوان است. چرا؟؟؟ و سوال این که اگر چنین ترسی وجود دارد، چرا دختر خانواده مرتکب چنین عملی می شود؟ دختری که با وجود 4 برادر پشت سر همه نشسته و جایگاهش چندان خوشایند نیست.
اگر هنر به عنوان یک ابزار باید نمود فرهنگی داشته باشد و به فکر بحران ملی کمبود جمعیت در 20 سال آینده باشد، بهتر است ابتدا هنرمند به فکر نیازهای اولیه ی یک خانواده ی تک فرزند در زمان حال باشد.