داستان مصور | عزم ماندن و رفتن
◽️قسمت هفتم: نصر بن ابی نیزر نجاشی
◽️ابتدای بعثت پیامبر(ص)
نصر نوه نجاشی پادشاه حبشه است که به جعفر بن ابی طالب و مسلمانان پناه داد. پدرش ابی نیزر را نجاشی در کودکی نزد پیامبر(ص) فرستاده تا خدمت ایشان کند. محبت پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) از کودکی در او ریشه دوانده است. پس از درگذشت نجاشی مردم حبشه سوی او می آیند که پادشاهی را بپذیرد اما او سر باز می زند و می گوید: یک ساعت با پیامبر(ص) بودن از یک عمر پادشاهی برتر است.
ابی نیزر جزو یاران امیرالمومنین(ع) نیز هست و در خدمت ایشان کشاورزی می کرده است؛ حتی چاهی که امام علی(ع) با او به نفع نیازمندان حفر می کند به نام "ابی نیزر" نام می نهد.
سال ۶۱ قمری
نصر محبت اهل بیت(ع) را از پدرش در جانش و بندبند استخوانش دارد؛ خدمت امیرالمومنین(ع) و امام حسن(ع) بوده است و حال نوبت جانفشانی اش برای امام حسین(ع) رسیده است. او در پاسخ امام حسین(ع) هنگامی که او را اجازه بازگشت داده و بیعت را چون بقیه یاران از او برداشتند می گوید: «نه، به خدا، هرگز و هرگز ... اگر رفتنی بودیم به اینجا نمیآمدیم.»
روز عاشورا از سواره نظام بود که اسب او را پی می کنند و سپس در حمله نخست به شهادت می رسد.
▫️محصول خانهی طراحان انقلاب اسلامی
▫️ایدهپرداز و نویسنده شعار: صادق جمالی
▫️تصویرساز: فاطمه طیوب
▫️رنگ پرداز: لیلا تیمورینژاد
▫️طراح نوشتار: مجتبی حسنزاده
▫️نویسنده متن: هادی شریفی
▫️با سپاس از: استاد محمدحسین رجبیدوانی